۱۳۸۷ آبان ۸, چهارشنبه

نمايشگاه

اول سلام ببخشيد يه عالم وقته پست نزدم. سرخ خعلي شلوغ بود.

از اول آبان نمايشگاه رسانه هاي ديجيتال بود. از سي ام مهر مشرف شديم بابت دكورچيني (در حقيقت حمالي وسايل). مام كه نكرده كار... زديم خودمونو شل و پل كرديم. البته به روي مبارك نياورديما.
غرفه روبرومون اطلس سخنگو بود كه نصف راهرو رو قرق كرده بود. چهار پنش تا خانم اومده بودن به عنوان فروشنده هاش قيمتش هنوز زيادي گرونه. چهارصد و سي و پنش تومن... هي! مي ريم كلاس زبان خب..
دو تا غرفه اونورتر كه كولاك بود... جن شناسي،‌شيطان شناسي! رسما خدا به داد برسه. خلاصه بدي نبود اولاشاشكال اساسي ساعت نمايشگاه بود:‌هشت و نيم صبح تا نه شب. پدرمون در اومد. ظرف سه چهار روز كاملا زوارمون در رفت. ولي خدارو شكر كم كم بچه ها اومدن.
استقبال از غرفه ما بيشتر از انتظارم بود. آخه افتاده بوديم تو راسه قصابا. يعني سيدي فروشا. رسما يارو مغازه رو بار زده بود اومده بود نمايشگاه بفروشه. بيشتر قسمت ما نمايشگاه بسته بندي سيدي بود تا رسانه هاي ديجيتال. خلاصه از نمايشگاه تقريبا سفارش هشت تا نصب آزمايشي گرفتيم كه به نسبت برنامه سنگين ما خيلي خوبه. امروز هم داريم آخرين كاراي پكيج كردن برنامه رو ميكنيم.
يه استراحت يه ساعتي مي كنيم مي ريم سراغ پست بعدي

۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه

اجاره لونه تو جنگل بالا دست

بالاخره از جنگل بالادست هم اخبار يكم خوب رسيد. نوع مريضي شاهين مشخص شد. تو جنگلمون گفته بودن اين مريضي سه نوع داره كه تو دوتاش نميشه عمل كرد و فقط بايد يه گياه مخصوص بخوري  و جلوي آفتاب خيلي داغ دراز بكشي. ولي نوع سوم امكان عمل وجود داره و آفتاب فقط به عنوان يه درمان تكميلي استفاده ميشه. دوبار تو جنگلمون نمونه برداري كردن، دوبار هم تو اون يكي جنگل ولي آخرش نفهميدن چشه. داشتم به بابا مي گفتم اگه يكم ديگه ادامه بدن كل غده رو بر ميدارن با همين روش.
بالاخره بعد از دور سوم نمونه برداري تو اون جنگل معلوم شد مرضش از اون نوعيه كه ميشه عمل كرد. بابا ميگه اين خبر خوبيه چون هم اون گياهه خيلي عوارض داره و همه حيوونا موهاشون ميريزه و زشت ميشن، هم اون آفتاب خيلي داغه ضرر داره چون ما پوستمون حساسه و زيادي برنزه ميشيم. خلاصه خبر خوبي بود.
مامان از اون جنگل زنگ زده ميگه روزنامه اينجا رو بگير بخون دنبال به لونه اجاره اي بگرد واسه شاهين. من ميگم بابا من زبون پرنده ها رو بلد نيستم. خود شاهين كه اونجاست. تازه تا حالا مگه پيش لك لك نبودين؟ به خودش بگين يه لونه پيدا كنه براتون!

خلاصه ما نشستيم از اينجا دو سه تا آشيونه و لونه و يه دونم پانسيون واسه پرنده ها پيدا كرديم. آخرش هم قرار شد مامان و شاهين با كمك پسر دايي پاندا يكيشو اجاره كنن. ظاهرا كار موفقيت آميز بوده و الان تو يه آشيونه مستقر شدن.
بعدش نتونستم باهاشون صحبت كنم هنوز. ازشون بي خبرم.
دلم يكم كار علمي مي خواد.
---
پ.ن: اگه كسي سوالي داره راحت بپرسه.
فوقش خصوصي جواب ميدم

۱۳۸۷ مهر ۲۴, چهارشنبه

سربازي

تا حالا سعي  ميكردم يه جوري بنويسم كه كسي به اين آسونيا نتونه از نوشته هام كشفم كنه. ولي خب فكر اولشو نكرده بودم.(اگه گفتي اولش چي بود...)
 تصميم گرفتم يكم راحت تر بنويسم. خب براي شروع بگم اصلا تو پوست خودم نميگنجم از ديشب كه تلويزيون اعلام كرد سربازي دو ماه كم شد رو عرشم. براي من خيلي رديف شد. چرا؟ آخه من پايان خدمتم آخر خرداد بود. با اين روش شد آخر فروردين. 15 روز هم كه دست نظام جمهوري اسلامي درد نكنه عيده. يه 15 روز هم كه پايان دوره داريم. خب رسيديم قبل عيد.

ديشب نشستم حساب كردم تقريبا 80 روز كاري ديگه دارم تا پايان خدمت. اگه 40 روز مرخصي رو در كنارش(قبلا ازش كم شده، اصلش 120 روز كاري بوده)ميشه باهاش  از 20 روز ديگه هفته اي دو روز مرخصي گرفت. اون 20 روز هم توش 9 روز تعطيلي هست تا آخر سال ميشه 11 روز.
راستي اينا محاسبات ديشبه. الان ديگه شده 10 روز.


ايووول
--
پ.ن.:‌تبريك به همه سربازان برج بالا. آخه فقط اونا ارزش اين دوماه رو از ته دل احساس مي كنن.

۱۳۸۷ مهر ۱۶, سه‌شنبه

سفر

مامان يه چند وقتيه رفته يه جاي دور. تمام ساختارهاي رفتاري تو خونه عوض شده. ساعت خواب گروهي از 11 و نيم شده 9. ديشب رفتيم خونه پپدربزرگم اينا. چشم راستشو عمل كرده. به نظرم آب مرواريد بوده. خاله اينام اونجا بودن. با بچه هاي خاله بزرگم. مطمئن نيستم خيلي از اتفاقي كه داره واسه مامانشون ميفته خبر داشته باشن.
مامان برا مراقبت از خاله باهاش رفته. جواب آزمايش فردا مياد. اگه جواب جالب نباشه خاله حداقل سه ماه - حداكثر يك سال بستريه. اگه اصلا جالب نباشه هم ممكنه فوري برگردن. بجز حالت آخر مامان زودتر از پايان مهر بر نميگرده. دلم داره براش تنگ ميشه. وضع روحيشون هم خيلي داغونه.
 تصميم گرفتم روزي يه ميل بهشون بزنم.