۱۳۸۷ مهر ۱۶, سه‌شنبه

سفر

مامان يه چند وقتيه رفته يه جاي دور. تمام ساختارهاي رفتاري تو خونه عوض شده. ساعت خواب گروهي از 11 و نيم شده 9. ديشب رفتيم خونه پپدربزرگم اينا. چشم راستشو عمل كرده. به نظرم آب مرواريد بوده. خاله اينام اونجا بودن. با بچه هاي خاله بزرگم. مطمئن نيستم خيلي از اتفاقي كه داره واسه مامانشون ميفته خبر داشته باشن.
مامان برا مراقبت از خاله باهاش رفته. جواب آزمايش فردا مياد. اگه جواب جالب نباشه خاله حداقل سه ماه - حداكثر يك سال بستريه. اگه اصلا جالب نباشه هم ممكنه فوري برگردن. بجز حالت آخر مامان زودتر از پايان مهر بر نميگرده. دلم داره براش تنگ ميشه. وضع روحيشون هم خيلي داغونه.
 تصميم گرفتم روزي يه ميل بهشون بزنم.


۱ نظر:

ناشناس گفت...

ایشالا با دست پر و خبر خوش و لب خندون برگردن هر دو... باید یه مجلس امن یجیب راه بندازی...