۱۳۸۷ دی ۲۰, جمعه

حسين پارتي

امسال هم مث سالهاي گذشته كمال استفاده رو از تعطيلات تاسوعا و عاشورا كرديم و رفتيم لب بركه. بابا از طرف كارش يه درخت خوب و نما به شهر واسمون كرايه كرده بود. فقط يكم شبا سرد بود مجبور شديم بريم پيش سنجابه ازش يكم وسايل گرمايي بگيريم. علل حساب خوش گذشت. تا روز 5 شنبه كه مامان زنگ زد به اون بنده خدا بگه شرمنده كه نشد. و از اين حرفا. يارو هم نامرد صاف گذاشت كف دست مامانم كه پسرت كاراي بدبد ميكنه… سراغ آتيش ميره… خلاصه، ما يه قراري روز اول با اون بنده خدا گذاشتيم كه هر چي هست بين خودمون باشه. حداقل اگه كسي خونه تعريف كرد خواهش كنه كه تو توضيحات بين خانواده اي مطرح نشه. كه شد. كلي دوباره شب جمعه مجبور شديم يه پا يه دم از درخت آويزون بشيم و توضيحات بديم كه: بابا من ميخواستم انتقام بگيرم؟؟؟ خدا وكيلي اينقد خندم گرفت كه حرسم در نيومد.

يه تحليلي ميگه غريبه ها از من نميترسن. دوستام ميدونن كه من ترسناكم ميشم. ولي دوستاي صميميم يكم ازم ميترسن. حالا فكر كن واسه يكم آتيش بازي تازه اونم خودش گفت اشكال نداره چه قشقرقي درست كرده ها. نميدونم چقليشو به كي بكنم آخه.

هر كسي حتي آدما يه سري رفتار تو زندگيش داره كه شايد به نظر ديگران جالب نياد. اما فقط موجودات ضعيفن كه با تكيه به رفتارهاي نامطلوب موجودات ديگه از خودشون رفع اتهام مي كنن. طفلكي احتمالا ترسيده اگه چيز خاصي نگه مامانش از مامان من بپرسه اونم يه جواب كامل بده. دست پيش گرفته كه خداي نكرده جلو خونوادشون پس نيوفته.

پ.ن. من دارم ميرم آتيش بازي. كسي نمياد؟؟؟ P:

۳ نظر:

ناشناس گفت...

یکم گنگ بود و به نظرم غیر من و شما کسی نمیدونه جریان چیه
آتیش بازی رو شدیدا پایه ام ولی به نظرم با این صدای خش خشی یه آتیش بازی کافیه تا کاملا تبدیل به جوجه کلاغ بشم

ناشناس گفت...

خیلی هم گنگ نبود.

ناشناس گفت...

اضلا گنگ نبود :D
اخه برادر من ما اگر اینجا غرغر نکنیم کجا رو دیگه داریم!! درک کن داداش من درک کن