۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه

رفت

ديشب نشسته بودم رو شاخم داشتم سريال رامكال ميديدم مامانم گفت من دارم فردا ميرم شمال!!
گفتم چطور؟
گفت: بچه دختر خالم تصادف كرده.
ميدوني وقتي يكي تصادف ميكنه فاميل ميرن شهرستان يعني چي؟ گفتم خانوادش؟
گفت تو تصادف خودشو پدر زن و مادر و سه تاي ديگه جا به جا كشته شدن. فقط زنش زنده مونده.
با خودم فكر كردم:
چقدر مرگ نزديكه. چقدر مرگ نزديكان ميتونه سخت باشه. چقدر...
پيروزم رفت.
پ.ن: پيروز يه سال از من بزرگتر بود و تو جاده مشهد پريروز مرد.
پ.ن2: يه فاتحه براش بخون
پ.ن3: واسه زنشم دعا كن كه خدا صبرش بده. مرگ پدر و مادر و همسر باهم خيلي سخته.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

یکی دو تا پست عقب موندم مثل همیشه!

رفتن یه آدم نزدیک همیشه یه تلنگر بزرگه... ترسناک، غمگین، تنهایی و یه جای خالی که باه هیـــــــــــچی پر نمیشه...
برای زنش خیلی دعا می کنم.

راجع به پست قبلی کلی فکر کردم چیزی گیرم نیومد، مگه جغد خیلی پیش از اینا خبر نداده بود؟ (;
حالا نصفه شبی جغد ترسون و لرزون داره به فرداهایی فکر می کنه که هیچی و هیچی و هیچی ازشون نمیدونه...

ناشناس گفت...

من فکر می کردم حیوانها زندگی بدون تفکر و غم و غصه دارند! شاید انواع کامپیوتر خوانده ی حیوانات اینگونه باشند، شاید هم فقط انواع کامپیوتر خوانده ی موجودات حیوانند (؟!) پیچیده اش نکنم، اما شما جماعت حیوانات کامپیوتر خوانده یا کامپیوتر خوانده های حیوان خیلی سخت می گیرید همه چیز را...کمی مغز بگذارید بماند که در باد می ایستید کله هاتان سوت نکشد!
(خدا هم بیامرزد. بلاخره یکی می رود یکی دو تا می شود)

ناشناس گفت...

*هشت افقي:
ممنون كه به من سر زدي و نظرت نوشتي. راستش خيلي مطمئن نيستم همه حيوونا بي غم و غصه باشن. درباره كامپيوتر و ربطش به اين پستم خيلي چيزي نفهميدم.
(نظر شخصي من درباره مرگ و مير رو اگه ماري صلاح ديد برات توضيح ميده.)

* ماري:
تقصير تو نيست منو يهو جو مي گيره دو تا دو تا پست ميزنم. تو چرا اينقد تنبلي؟

رفتن همسر و پدر و مادر و برادر خدا وكيلي ديگه تلنگر نيست. بيشتر شبيه اردنگيه.
پست قبلي 3 تا موضوع مختلفه خيلي هم به هم ربط نداره. سخت نگير.